بگذارید همین اول کار، آب پاکی رو بریزم روی دستتون. وقتی داریم در مورد افزایش اعتماد به نفس در نوجوانان دختر حرف میزنیم، منظورمون ایستادن جلوی آینه و گفتن جملات لوسِ “من زیبایم” نیست. مسئله خیلی عمیقتر از این حرفاست.
فهرست مطالب
این روزها اگه توی خیابون یا راهروی مدرسهها راه بری، به جای اینکه “شخصیت” ببینی، یه مشت “بازیگر” میبینی. بازیگرانی که تمام تلاششون اینه که برای چند ثانیه هم که شده، نگاهِ دیگران رو بدزدن. اما چرا این اتفاق میفته؟ چرا یه نسلِ کامل از دخترها، ارزشِ خودشون رو گره زدن به تعداد لایکهای اینستاگرام یا تعداد پسرهایی که دمِ پاساژ دنبالشون راه افتادن؟

متهم ردیف اول: قاتلی به نام اینستاگرام
شاید تلخ باشه، ولی اینستاگرام قاتل خاموش اعتماد به نفس شماست. داستان خیلی سادهست:
دوستت آیفون جدیدش رو میخره، عکسش رو میذاره و یه عده حسرت میخورن. این “چرخهی چشم و همچشمی” یه اعتیادِ بیپایانه. تو حس می کنی اگه اون گوشی، اون لباس یا اون عکس رو نذاری، یعنی “عقب افتادی” یا به قول خودتون “امُل” هستی. اما واقعیت اینه که اینها اعتماد به نفس نیست؛ اینها فقط مسکّنهای موقتی برای ارضای روحی توان عزیز دلم.
گداییِ توجه یا اعتماد به نفس؟ مرز باریک رو بشناسید
ببینید، بیایید تعارف رو بذاریم کنار و با واژههای فانتزی خودمون رو گول نزنیم. مرز باریکی بین “اعتماد به نفس” و “نمایشِ پوچی” وجود داره که خیلی از شماها توش گم شدید.
همهی ما توی خیابون یا مدرسه، اونهایی رو دیدیم که با خندههای بیموقع و بلند، استایلهای جیغ و رفتارهای چیپ، سعی میکنن توجهات اجتماع و نوک تمرکز و سمت خودشون کنن؛ اما از دیدِ من، این حرکات اصلاً شبیه قدرت نیست. اینها دقیقاً مثل یه “آژیرِ خطر” میمونن.
وقتی تو برای دیده شدن، مجبوری ولومِ صداتو ببری بالا یا جوری لباس بپوشی که شبیه تابلوی تبلیغاتی بشی، داری یه پیامِ واضح به دنیا مخابره میکنی: “من به تنهایی کافی نیستم، لطفاً با نگاهتون بهم هویت بدید!”
این دقیقاً یعنی “گداییِ توجه”، نه اعتماد به نفس.
این داستانهایی که با افتخار برای هم تعریف میکنید: “امروز فلانی دنبالم بود” یا “سرِ من فلان جا دعوا شد” هم از همینجا آب میخوره.
بذار روراست باشم: اینکه چندتا پسرِ نوجوون که خودشون هنوز دنبالِ هویتِ گمشدهشون هستن، میخواستن مختو … میشه تعیین ارزش و کلاس گذاشتن ات تو جمع رفیقات (که مثلا آره دیدی اینجا و اونجا یارو دو ساعت دنبالم بود). وقتی قیمتِ خودت رو با متراژِ نگاهِ چندتا آدمِ گذری تعیین میکنی، یعنی عملاً هیچ “ارزشِ درونی” برای خودت قائل نشدی. تو فقط یه ویترین شدی که تاریخ انقضا داره.
آیا این همون جایگاهی هست که واقعا باید باشی پرنسس؟
اینکه مثل یه مُسکنِ ارزونقیمت، فقط برای چند ساعت حالت رو خوب کنی و فردا دوباره با همون حسِ پوچی بیدار بشی؟
من اینجا نیستم که نقشِ نصیحتگر رو بازی کنم، همه این شیطونیا اقتضای سنته و اصا اگه نباشه زندگی ات قشنگی نداره ولی همه اینا بدون اعتماد به نفس تهش میشه اون ابزاری که استفاده شده اس(یه پرنسس جاذاب با دلی شکسته و حس سواستفاده شدن ازش).
من فقط دارم نقابت رو میکشم پایین. من میخوام بهت یه نوع از حس درونیتو نشون بدم که نیازی به فریاد زدن نداره. یه نوع از کاریزما که وقتی وارد یه جمع میشی، سنگینیِ حضورت رو همه حس کنن، بدون اینکه لازم باشه حتی یک کلمه حرف بزنی.
قراره یاد بگیری چطور جوری باشی که بقیه برای جلبِ توجهِ “تو” تلاش کنن، نه تو برای اونا.
یعنی مورد بوده به چشم دیدیم که شخص بعد یک دو بار رفت و آمد از اون شخصیت منزوی و ساکت تبدیل شده به کسی که تو شلوغ ترین جای شهر هم صدای خنده هاش میشه شنید و با رفیقاش تو سر و کله هم میزدن.البته اینطوری اعتماد به نفس هم میشه گفت بر اساس جو حاکمی بود که از شخص بیرونی بهش تزریق شد ولی واقعا ممکنه یه جرقه باعث بشه اعتماد به نفس این قشر به اوج برسه.
![]() این محتوا فقط برای اعضای ویژه ادامه دارد!این تنها بخش کوچکی از مجموعهٔ تحلیلی و تخصصی ماست که فقط با فعالسازی عضویت ویژه (VIP Membership) در دسترس شما خواهد بود.
کمترین بهای دانش شما. |

نظری ندارم! اولین نفر باشید.