ریشه‌ استوار و نسیم سحری: چرا گدایی توجه؟

دختر زشت و پوچ
گدایی توجه دختر

تو دنیای روابط، یه سری داستانا هستن که هی تکرار میشن. این نوشته خاطره‌بازیِ شخصی نیست؛ کالبدشکافیِ یه مدلِ خیلی آشناست که مثل یه فیلمه ولی تو جامعه زیاد رواج پیدا کرده : جنگِ بینِ یه آدمِ اصیل و یه آدمِ گشنه‌ی توجه. بیایید ببینیم پشتِ پرده‌ی این داستانایی که کم هم نیست چه خبره و کدوماشن خیلی زیادن و کدوماشون کم؟ بنجل های همگانی و گشنگان توجه یا اصالت؟

چقدر گفتیم بچه های زیر 30 سال اصا فیلم ترکی نبینید، گوش ندادید که 😂

شخصیت پوچ

حراجیِ شخصیت

یه مدل آدم هست که از “نادیده گرفته شدن” وحشت داره. اینا “گداهای توجه” ان. …اینها دقیقاً همان «انسان‌های همگانی» هستند که ارزش خودشون و در دسترس بودن می‌بینن، نه در کمیابی ارزششون رو از نگاهِ بقیه گدایی می‌کنن. همون پنج دقیقه اول آشنا شدن، خودشونو مثلِ جنسِ تخفیف‌خورده حراج می‌کنن؛ بی‌مرز، بی‌پرده… و تبلیغ خودشون و حتی با نشون دادن شخصی ترین عکس های اندامی و بدون مرزشون انجام میدن تا بتونن توجه فرد مورد نظرشون و جلب کنن، به امیدِ اینکه یکی پیدا بشه و بخردشون.

ولی فاجعه زندگی اونا وقتی شروع میشه که یکی میاد همه معادلاتشون و بهم میریزه، یه پسر، خریدارِ این جنسِ بنجل نمیشه. اغلب اون پسر با یه نگاه یا یه سکوتِ هوشمندانه یا یه بی توجهی بهش میفهمونه که “تو، به من نمی‌خوری.” اون گشنگیِ توجه، اینجا تبدیل به سرطان میشه و سرطان، دنبالِ انتقامه. یه انتقامِ کثیف که فقط قراره روی شکستِ حقیرانه‌ش، یه روکشِ پیروزیِ دروغین بکشه. البته انتقام کثیفی که فقط خودشو نجس میکنه نه طرف مقابلشو.

مهندسیِ حقیقت

وقتی اون بی‌توجهیِ اون پسر اصیل، شیشه‌ی هویتش رو خرد می‌کنه، میره سراغِ سلاحش یعنی تفنگ آبپاش: داستان‌سازی. سناریو های فیک میسازه، سعی میکنه یه جور نشون بده که این پسره منو رد نکرده و حتی میره چت های فیک می‌سازه مثل اینکه بری چت فیک با جنیفر لوپز بسازی که بهت پیام داده عزیزم شارژ ایرانسلم تموم شده میشه برام شارژ بزنی😂

تبدیل به یه کارکتر فیلم ترکی میشه قشنگ؛ دروغ سرِ هم می‌کنه، سناریوهایی می‌چینه که اون پسری که نادیدش گرفته و یه آدم پیگیرش نشون بده و تمام آرزو و تصوراتی و حرفایی که دوست داشت اون پسر بهش بگه و میره تو سناریو فیک سازی و توهماتش سعی میکنه به خودش بقبلونه و به این هویت برسه که اون یه الهه‌ی دست‌نیافتنی باشه😂

چرا؟ چون نمی‌تونه با حقیقتِ تلخِ “نادیده گرفته شدن” کنار بیاد. پس یه حقیقتِ شیرین برای خودش خلق می‌کنه. این داستان رو برای کیا تعریف می‌کنه؟ برای آدمایی که فکر می‌کنه مهره های اصلی کسی هستن که نادیش گرفته. هدفش فقط خراب کردنِ اون شخص نیست؛ هدفش اینه که اون حلقه‌ی اعتمادِ دورِ طرف رو بشکنه.

اون فکر می‌کنه که شخصی که نادیش گرفته از قضاوتِ دیگران می‌ترسه. ولی پسری که میتونه یه دختر ارزون و حتی با نشون دادن خصوصی ترین عکسا توسط دختره تو پنج دقیقه اول آشنایی و نادیده بگیره یعنی خیلی وقته این بازی های بچگونه و رد کرده. این تشنگیِ مریض، از یه عقده‌ی قدیمی میاد. فکر می‌کنه جذابیتش یه جور سحر و جادواس. ولی وقتی این سحر روی یه آدمِ حساب‌شده اثر نمی‌کنه، کلِ دنیای جادوییش فرو می‌ریزه. چون از درون پوشالی و سسته و فرد مقابلش با ریشه اس که نسیم سحر و اول صبحی هم ریششو تکون نمیده.

گدایی توجه از بی اعتماد به نفسان

ارتشِ مهره‌های ضعیف

البته این فیلم، همیشه سیاهی لشکر هم داره: «مهره‌های ضعیف». آدمای ساده‌لوح، حسود یا نیازمندی که در اطراف اون پسر و اون شخص وجود دارن. این مهره‌ها، بهترین ابزار برای اجرای سناریوی اون آدمِ حقیرن.

این مهره‌ها چرا راحت بازی می‌خورن؟ چون خودشون هم پر از ضعفن. یا از روی ساده‌لوحی، یا از روی حسادتِ پنهان، یا از روی نیازِ خودشون به توجه، حاضرن هر داستانی رو باور کنن. اونا تبدیل به بلندگوهای اون روایتِ جعلی می‌شن و ناخواسته، مهره وفادارِ یه ملکه‌ی بی‌ارزش رو تشکیل می‌دن. اینا دیگه براشون مهم نیست و معیاری ندارن که یه مهره اون دختر همگانی و بنجل شدن که هر کسی حداقل چیز اینه که عکس های خصوصیشو دیده چرا که اون دختر بنجل برای جلب توجه نشونشون داده.

ولی خب تو این فیلم، شخصیتی که اون دختر و نادیده گرفته و دختر فیلم نتونسته حتی با خصوصی ترین عکس هاش هم جذابیتی توی ذهن اون پسر ایجاد کنه، با یه نسیم سحری دخترک و اون مهره ضعیف دورش و سناریو سازی های فیک، ریشه اش تکون نمیخوره.

هر باغی گلستون نیست حتی اگه تو باغ هم بری و همه گلستون باشن و تو هم دنبال تاید چند نفر باشی بازم تهش تو گل فرو میری چون جامعه همه همرنگ نیستن و آدم های ریشه دار هم پیدا میشن و ده تا انگشت هم با هم فرق دارن.

مانیفستِ بی‌تفاوتی

خب، تو این سیرک باید چیکار کرد؟ بهترین انتقام، نجنگیدنه. این حرکت، اوجِ همان هنرِ خطرناک بودنی است که در دنیای امروز برای بقا لازمه عزیزم. بهترین حرکت، حذف کردنِ کاملِ بازیگرای اصلی و سیاهی لشکرهاشه. این بی‌تفاوتی، سمی‌ترین زهر واسه یه «گرسنه‌ی توجه»ئه. باید بهشون گفت تو به من نمیخوری تا در جهل و کمبود اعتماد به نفس اش خرد بشن تا بلکه بدونن برای تایید گرفتن و برای تبدیل شدن به یک ریشه دار نیاز به تایید بیرونی ندارن.

اما گاهی، اینا دوباره پیداشون میشه. یکی از اون مهره‌ها، پر شده از داستانای جعلی، میاد سمتت تا تو رو تست کنه. اینجا، لحظه‌ی تیر خلاصه. لحظه‌ای که با یه سکوتِ سنگین یا یه جمله‌ی بُرنده، دوباره بهشون یادآوری می‌کنی که سطحِ بازیشون چقدر پایینه و این یک انفجارِ درونیِ کنترل‌شده است. در مقابلش تو خودت بازی سازی و خودت بازی و بهشون یاد دادی.

سطح خودتو هیچ وقت نیار پایین حتی برای کسی که از تایید نشدنش توسط شما داره عذاب میکشه و شما اولین کسی بودی که تاییدش نکردی و نادیدش گرفتی و ارزش شما از این ها بیشتره که بازیچه این بچه بازیا بشید.

فیلم تورکی هم نبینید. اغلب این داستانا همش تو دهه های هشتاد پیش میاد که آدم از گوشه کنار میشنوه. اینکه یکی دنبال توجه باشه اینکه یکی برای تایید گرفتن از بقیه تمام وجودشو در اختیار هر کسی که حتی پنج دقیقه اول هم دیده میذاره که یه جور مثلا اون شخص و نمک گیر کنه . به این نسل باید گفت یکی پیدا میشه پسر یا دختر که با تبلیغ خودت و نشون دادن بخش های خصوصی و وجودیت از تو زده میشه و جوری نادیت میگیره که مجبوری بشی با کارهای فیک ارزشتو بازیابی کنی.

حضرت یاس عزیزم یه ورسایی داره که وصف این مقاله اس:

اصالت و گم کردم من زیر پوسته های این شهر 

قرق جبر 

بلوف و جعل 

دروغ محض

 شنود و شک

این داستانا روایت هایی بود که از گوشه کنار میشنوه و داستان هایی که یک فیلم نیست و حداکثر جامعه تو نسل جدید دارن با این داستانا سر و کله میزنن در حالی که بسیار بچگانه است و من به عنوان نویسنده باید تا جای ممکن خالص و واضح لپ کلام و به مخاطب برسونم. حال نمیکنم با مقالات ادبی و رسمی و کتابی. لحن صحبتم، به نوشتنم خط میده. قدر خودتون و بدونید با هر سنی که هستید دختر و پسر و ارزون نفروشید خودتونو. خانم کوچولوها که قراره مادرهای آینده بشید. پرونده همین مقاله هم همینجا خودم تعیین میکنم که ببندمش و زیاد طولانی اش نکنم تا نوشتار آتی و نوشتن مقالاتی برسید به زندگی و تهش بفرستید صلواتی و اینم یه چمله ادبیاتی.