بازتعریف منطقه امن
یک باور عمومی وجود دارد که خانواده، منطقه امن نسل امروز است؛ پناهگاهی در برابر طوفانهای زندگی. اما شنیدهها و تجربیات یک نسل که خیلیاشون با من هم در میون گذاشتند، حکایت دیگری دارند. به نظر میرسد یکی از خطرناکترین ایدههایی که ترویج شده، همین تقدس بیچون و چرای خانواده است. حقیقت تلخ این است که برای بسیاری، ناامنترین منطقه برای روح و فردیتشان، دقیقاً همان محیطی است که «خانواده» نام دارد.
کالبدشکافی یک پادگان
در بسیاری از روایتها، خانوادهی ایرانی به یک پادگان نظامی شباهت پیدا کرده است. فرماندهان این پادگان، یعنی والدین، گاهی تمام عقدهها و ناکامیهای خود را در قالب قوانین سختگیرانه، بر روی سربازی بیدفاع به نام «فرزند» خالی میکنند. طبق این الگو، رویاها و اهداف کودکان نوجوان و حتی تا سنین 20 سال، «شورش» تلقی شده و سرکوب میشوند. سلاحهای این جنگ روانی همیشه آماده است: زبان زهرآگین؛ حرفهایی که هیچ غریبهای جرئت گفتنش را ندارد.
تمرکز کورکورانه بر نقاط ضعف فرزندشون یعنی از سن 1 تا 20 سال؛ جایی که هزار نقطهی قوت نادیده گرفته میشود، اما یک خطای کوچک کافیست تا شخصیتی تخریب شود. و کشندهترین سلاح، قیاس؛ مقایسهی دائمی با دیگران که مستقیمترین راه برای کشتن اعتماد به نفس است.
ردِ یک بهانهی قدیمی
در ریشهیابی این رفتار، اغلب به یک بهانهی تکراری میرسیم: «والدین ما خودشان قربانی بودند.» اما این توجیه در قرن بیست و یکم دیگر خریداری ندارد. دسترسی به آگاهی یک انتخاب است، نه یک امتیاز. ماندن در جهل و تکرار چرخهی آسیب، دیگر یک تراژدی نیست، یک انتخاب عامدانه به نظر میرسد. ریشهی این رفتار، گاهی فراتر از جهل است. گاهی لذت از کنترل کردن و اعمال قدرت روی فرزندانشان، حرف اول را میزند.
نتیجه؟ این پادگانها، به خط تولید انبوه «شهروندان ترسو» تبدیل میشوند؛ انسانهای مطیع و بیاعتماد به نفسی که جرات تصمیمگیری مستقل، در کودکی از آنها گرفته شده است. شرایط فعلی یک جامعه، میتواند محصول همین خط تولید معیوب باشد.
هنرِ بیاعتبار کردن
پس راه نجات برای فردی که در این چرخه به عنوان فرزند در یک خانواده سمی گیر افتاده چیست؟ به نظر میرسد تلاش برای تغییر این فرماندهان، تلاشی بیفایده است.به باور بسیاری، تنها راه پیروزی، نجنگیدن است. پیروزی واقعی در هنرِ بیاعتبار کردن قضاوتهاست. باید به این درک رسید که حرفها و نظراتشان، وحی منزل نیست.
سنِ بیشتر، لزوماً به معنای شعور بیشتر نیست.وظیفهی چنین فردی در جایگاه فرزند، تغییر دادن پادگان و فرماندهانش یعنی والدین نیست. وظیفهاش، ساختن قلمرو خودش است؛ جایی دور از دیوارهای سمی این اشخاص. حرفهایشان را میتوان شنید، اما نباید به آنها قدرت داد. به نظر میرسد این تنها راه آزادی است.
ارسال پاسخ