همیشه یه جمله تو پروفایلم سنگینی میکنه که حکایت خیلی از ماهاست: «پشت سرم همونایی حرف میزنن که خودم شخصیت ساختم براشون». این یه خط، یه حقیقته، یه قانون نانوشته از دل رابطههای امروزی. داستانی که نه از یه اتفاق خاص، بلکه از یه الگوی تکراری بیرون اومده. قصه ساختن آدمهایی که وقتی حضورشون کنار تو بهشون وزن میده، اولین کاری که سعی میکنن ناقلاهای جیگرمون انجام بدن اینه که برای خودت قد علم کنن.
شخصیت ساختن یعنی چی؟
«شخصیت ساختن» یعنی چی؟ یعنی اون روزایی که ما یکی رو از کنج عزلتش بیرون کشیدیم و بهش جرئت دادیم بیاد وسط گود. یعنی وقتی تو باتلاق مشکلاتش دست و پا میزد و این ما بودیم که دستشو گرفتیم و محکم سرپاش نگه داشتیم. پاشون رو به پاتوقهایی باز کردن که بدون ما، حتی از جلوشم رد نمیشدن. آدمهایی به واسطهی ما تحویلشون گرفتن که قبل از اون، اصلاً تو شعاع دیدشون هم نبودن. ما براشون بال و پر شدیم؛ وقتی که افسردگی و شکست، قیچی شده بود به جونِ رویاهاشون. مُهر تایید جمعهایی رو به پیشونیشون زدیم که گرفتن اون تایید، براشون یه رویا بود؛ تاییدی که فقط به اعتبار حضور ما بود، نه لیاقت خودشون.
نقطه عطف ماجرا
اما هر داستانی یه سیرِ طبیعی داره. مرحلهی بعدی قابل پیشبینیه: همون آدم شروع میکنه به حرف زدن پشت سرت. این یه قانون نانوشتهس. ماها آدمشناسیم؛ برای فهمیدن این چیزا نیازی به خبرچین نداریم. هر کلمهای که از دهن طرف درمیاد، برای ما صد تا پرونده رو باز میکنه. اونا هنوز اول مسیرن، ما ته بازی رو دیدیم. این یه حسِ درونیه، یه رادار قوی که نمیذاره هیچ حرکتی زیرپوستی بمونه. یه داستان هایی به ظاهر ساده دقیقا داره یه پیامی میده که اون لحظه، نقطه پایان رابطهس. بدون کلکل، بدون توضیح اضافه. یهویی و برای همیشه. چون وقتی تاریخ انقضای کسی تو زندگی ما برسه، دیگه نیازی به بازیافت نیست.
نتیجهگیری و حرف آخر
شاید سوال این باشه که چرا این اتفاق میفته؟ جوابش یک قانونه، نه یک اتفاق. اعتباری که این آدمها به دست میارن، مال خودشون نیست؛ قرضیه. مثل یه لباس گرونقیمت که به تنشون زار میزنه. برای همین، وقتی حس میکنن زیر سایهی کسی هستن که اون اعتبار رو بهشون داده، سعی میکنن با لگد زدن به ریشه، خودشون رو بزرگتر نشون بدن؛ غافل از اینکه اون ریشه، تنها منبع تغذیهشون بوده.
اینجور آدمها یه چیز رو نمیفهمن: نبودنِ اون نقطهی اتکا، اونها رو دقیقاً به جای اولشون برمیگردونه؛ حتی شاید داغونتر. این حذف شدن، تصمیم ما نیست؛ نتیجهی طبیعیِ انتخاب اونهاست. ماها ذاتاً سازندهایم. کارمون ساختنه، نه نگهبانی دادن از خرابهها. انرژیمون رو صرف خلق کردن میکنیم، نه حذف کردن. آدمهای اشتباه، خودشون در مسیر جا میمونن؛ نیازی به هل دادن ندارن. چون کسی که کارش ساختنه، تمرکزش روی بنای بعدیه، نه آجری که از دیوار افتاده. این تمام داستانه. وقتمون با ارزش تر از این حرفاست.
آنکه را ما ساختیم خانوادش توان ساختش را نداشت
ارسال پاسخ