شاید امروز یه ذره انگیزه داشته باشیم، شاید هم نه. گاهی وقتا زندگی روی خوششو نشون میده، یه جورایی انگار همه چیز مرتب و سر جاشه. اما اگه دقیقتر نگاه کنیم، میبینیم خیلی از این آرامش از یه چیز میاد: رهایی.
رهایی یعنی چی؟ یعنی وقتی یه چیزی میره، یه نفر میره یا حتی یه فرصت از دست میره، تو هنوز آروم باشی. یعنی مغزت و قلبت دیگه روی اون موضوع فوکوس نکنن. نه این که ادای رها کردن رو دربیاری، بلکه واقعا ولش کنی. رهایی یعنی نخوای با زور و فشار چیزی رو بچسبی که انگار داره ازت فرار میکنه.
شاید بترسی که اگه رها کنی، اوضاع از کنترل خارج بشه. ولی عجیبترین بخش ماجرا همینه؛ وقتی دست از کنترل کردن برمیداری، زندگی خودش شروع میکنه به بهتر شدن. بدون اون حجم سنگین از حرص خوردن و فکرای بیوقفه.
و اگه هنوز ذهنت روی همون موضوع قفل کرده، یه راه ساده هست: یه تنبیه کوچیک برای مغزت بذار. مثلا از عدد 1000 تا 1 بشمار، بیوقفه و با دقت. مغزت که بفهمه قراره با همچین شکنجهای روبهرو بشه، مثل سگ میترسه دوباره سراغ اون فکر بره.
اما آخرش چی؟ آخرش یه حس آزادیه. وقتی رها میکنی، تازه میبینی چقدر همه چیز میتونه راحتتر و خاصتر پیش بره. بدون اینکه تو لازم باشه همه چیز رو با دستای خستهات کنترل کنی.این یعنی پیشرفت فردی در زندگی و اینجا است که همه چیز جذاب تر میشه.
پس شاید، فقط شاید، وقتش رسیده یه چیزی رو رها کنی و ببینی زندگی خودش چطور برات میسازه. اغلب هم خوب میسازه زندگی. زندگی باخت نمیده وقتی خودت دست از کنترل برداری و بذاری تو جریان زندگی خودش برات بسازه، صد البته که تو بهش نقشه راه میدی یعنی مثلا فکر کن زندگی کارمند توئه و تو بهش میگی چی میخوای ولی دیگه نمیچسبی بهش. اون موقع است که عشق میکنی که چجوری داره همه چیز اوکی میشه.