قدرت واقعی اونجاست که همه انتظار واکنش دارن ولی تو سکوت میکنی و یه لبخند روی صورتت نقش بسته

قبل اینکه شروع کنم باید بگم هیچ شخصی از کسی بالاتر نیست. خودتو بالاتر از کسی ندون. درسته تو ارزش داری ولی فرد مقابلت هم ارزش داره و این نوشته امروز فقط داره اشاره میکنه به این: کسی که خودش با رفتار خودش ارزششو میاره پایین پس نیازی به واکنش تو نداره.
نیازی نیست حد خودتون و بیارید پایین برای کسی که واقعا خودش هم برای خودش ارزش قائل نیست. این نشون از برتری شما نسبت به اون شخص نیست ولی خب معیار ارزش گذاری آدما به حسیه که هر کس به خودش داره و اینو با رفتار باید نشون داد.
ببین عزیزم یه قدرتایی هست که ربطی به زوره بازو نداره، ربطی به فریاد زدن نداره. قویترین نقطهٔ تو، دقیقاً همونجاییه که همه منتظرن بترکی، ولی تو فقط نگاه میکنی. تو یه دنیایی داری از کلماتی که هر کدومشون حکم تیر خلاص رو دارن. کلماتی که اگه از دهنت دربیان، فرد روبهروت دیگه اون آدم سابق نمیشه. با همون قدرت کلام، با همون زهرِ نجیب کلامت، میتونی شخصیتشو تو کسری از ثانیه محو کنی، اعتماد به نفسشو سِت کنی روی صفر. اما تو چی کار میکنی؟ بهجای این همه تخریب، فقط با یه لبخند سرد نگاهش میکنی و تمام.

مرزِ بینِ «ضعف» و «قیمتِ شخصیت»
اینو دقت کن عزیز من: این کار، نشونهٔ این نیست که تو مهربونی، یا حتی نشونه ضعف. اینطور نیست که اون آدم ارزشش رو داشته باشه و تو از سر لطف بهش فرصت دادی. نه! این نشونهٔ ارزشِ شخصیت و قیمتِ هویتِ خودته.
وقتی میخوای به هر چیزی، به هر حرف پیش پا افتادهای واکنش نشون بدی و خودتو درگیر کنی، داری سطح خودتو میاری پایین. داری شخصیتتو لگدمال میکنی تا ثابت کنی از یه آدم کماهمیت قویتری. این عین باختنه. سکوتِ تو یعنی: این بازی، این درگیری، و این آدم اونقدری مهم نیست که حتی وقت و انرژی کلامی منو بگیره.
درسِ بزرگراه: فرق تریلی با پراید
بذار یه مثال بزنم که بفهمی بزرگ بودن یعنی چی:
تو اتوبان، توی لاین سبقت هستی و داری با یه ماشین معمولی حرکت میکنی. ماشین جلوایت یه لندکروز، یه بنز S کلاس یا یه تریلی ۱۸ چرخ هستش. اگر دقت کنی، اکثرشون اتوماتیک و بدون هیچ بوق و چراغی، خودشون میرن لاین وسط تا تو راحت سبقت بگیری و رد بشی.
چرا؟
چون اونا بزرگن. اونا میدونن که بزرگن، پس عقدهای ندارن که بخوان خودشونو اثبات کنن. رانندهٔ لندکروز میتونه گاز بده، میتونه چراغ بده، میتونه تو رو تحت فشار بذاره. ولی این کار رو نمیکنه. چون برای اون، جنگیدن با یک سواری معمولی فقط باعث میشه از مسیر اصلی خودش عقب بیفته. ارزش شخصیت خودشو بالاتر از این میدونه که وارد چنین نزاعی بشه.

مغزِ وحشی و سکوتِ مقتدر
حالا اگه بخوایم به هر صدایی واکنش نشون بدیم، دیگه اون ارزش شخصیت خودمونو لگدمال کردیم. انتخاب کن که تریلی باشی. تریلیای که از لاین سبقت میره کنار تا ماشین معمولی راحت رد بشه. در حالی که خودتم میدونی که اون تریلی با اون اون ماشین سواری مثل مثلا پراید چه کارایی میتونه بکنه.
قدرت واقعی اونجاست که اون مغز وحشیت، با یه عالمه کلمهٔ زهراگین، منتظر شلیکه تا اون آدمی که بیحرمتی کرده رو تخریب کنه، ولی تو… تو درِ مغزتو بستی. تو فقط یه لبخند روی صورتت داری. تو قویترین کارت رو بازی نکردی، چون اصلاً نیازی به بازی کردن ندیدی.
تبصره: گاهی باید «مرز» رو با تیرِ ساده نشون داد
حالا یه نکتهٔ ظریف هست. این سکوت و خویشتنداری دائمی نیست. یه جاهایی هست که باید به طرف بفهمونی داری از بزرگی و اقتدارت کوتاه میای. اونجا است که باید «حد و مرز» رو مشخص کنی.
تو یه اسلحه خونهٔ کلمات داری. سلاحهای سنگین، برای مواقع خاصن. اما گاهی باید فقط یه تیر ساده از سلاح کلماتت از اسلحهخونه دربیاری و خرج طرف کنی تا بفهمه خط قرمز کجاست. یه جملهٔ کوتاه، یه تذکر محکم و تمام. این دیگه تخریب نیست، تعریفِ منطقهٔ ممنوعه است.
این رو خرج میکنی تا طرف رو به زمین بازی خودت دعوت نکنی، بلکه فقط بهش بگی: من نیازی به جنگیدن با تو ندارم، پس پاتو از گلیمت دراز نکن.
بُعد دلی: وقتی سکوت از صد تا فحش بدتره
یه بحثی هم هست، بحث دلی.
گاهی از دلت خط میگیری و میبینی واقعاً دلت نمیاد طرفو ناراحت کنی، برای همین سکوت میکنی. اما این سکوت، بعدتر، از صد تا فحش و توهین، طرفتو بیشتر به هم میریزه. اون موقع است که میتونی با یه لبخند خبیثانهتر بگی: «من سکوت کردم که ناراحتت نکنم… تو اما از خودِ سکوتم پاچیدی.






ارسال پاسخ